منوی روی یخچالش عوض شده بود، انگار از یک رستوران دیگه سفارش میده،... روی زمین پر از تخته چوب بود، روی کانتر هم ابزار و قرص و سیگار و گل خشک شده،... لیوانهای لنگ به لنگ آویزون و قابلمه های رنگ و رو رفته شسته شده پخش و پلا...فرصتی شد که صحبت کنیم،... اینکه میفهمید من چی میگم، اینکه هروقت هردوتامون همزمان حرف میزدیم اون حرفشو رو قطع میکرد و میگفت من بگم خرابکاری در کار...
ما را در سایت خرابکاری در کار دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : e0000z بازدید : 38 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 16:34